تلنگر

اینکه فیلسوفانه نفس عمیقی بکشیم و بگوئیم « هنوز از بهمنی می کشم که پدرم در سال 57 روشن کرد» آسان است. درست مثل اینکه عکسی از مردم در راهپیمایی ها بگذاریم و آه دود کنیم که «گول مان زدند». از همان عکس هایی که دخترهای سر برهنه ایستاده اند دوشادوش زنانی که چادرهایشان را سفت گرفته اند تا سوز سرمای 57 نرو تلنگر...ادامه مطلب

بعد از مدت ها
يک فيلم توانست در تمام دقايقش پاي نمايشگر ميخکوبم کند
ميخکوب شدني که با هر بار اوج گرفتن قصه موهاي تنم را سيخ مي کرد و
در قسمتهايي از داستان اشک را جاري
دستت درد نکند خانم نرگس آبيار
خدا اجرت دهد خانم مريلا زارعي
خدايتان بيامرزد شهيدان سرزمينم
خدايتان صبر دهد مادران شهيدان گمنام

پ.ن:
خوشحالم که اين بار دفاع مقدسمان را با لودگي درنياميخته بودند

تلنگر...

گفتم "براي کدام يک از اين مردم مهم بود که شما جنگيديد؟؟"
گفت: "مردم مي آمدند بيمارستان عيادتمان.
يک بار مرد ميانسال چهارشانه اي آمد
بعد از اين که صحبت و دلجويي کرد
موقع رفتن
دست هايش را روبه آسمان بالا برد
آسمان که نبود
سقف کثيف و کهنه بيمارستان بود
دست هايش را بالا برد و گفت
خدايا ما را شرمنده اين بچه ها نکن!"
تمام موهاي تنم سيخ شد
حتما مهم بود که جنگيدند...

تلنگر...

نكند در رختخواب ذلت بميريد
كه حسين(ع) در ميدان نبرد،
و مبادا در غفلت بميريد
كه علي در محراب عبادت،
و مبادا در حال بي‌تفاوتي بميريد
كه علي‌اكبر حسين در راه حسين(ع) و با هدف شهيد شد.

فرازي از وصيت نامه شهيد محمدرضا بقايي

تلنگر...

دوباره وقتشه جنون بگيرمقراره مادرا زبون بگيرنصدا زدن دوباره مادرا روعكس بيارن استخوون بگيرنصدازدن كه بعدازاين همه سالدوباره داغ بچشو ببينهيه دست لباسشو بدن به دستشبگن تموم بچشون همينهاين مادرا تمامشون يه عمرهاز بچه هاشون يه نشون ندارندوباره اومدن به اين هوا كهقبول كنن ديگه جوون ندارناز ما يكى مون از خودش نپرسيدازاين همه جوون چرا نشون نيستچه جورى خونشونو پيدا كننوقتى پلاكشونو يادشون نيستدوباره وقتشه جنون بگيريمبراى مادرا زبون بگيريمبريم تو صف به جاى بچه هاشونسه چهار تا تيكه استخوون بگيريم... تلنگر...ادامه مطلب

دارم حساب مي کنم چقدر از آن روزها گذشته.حتي حوصله يک تفريق مربوط ب سال دوم دبستان را هم ندارم.توي ماشين حساب عدد 94 را مي نويسم،بعد علامت منها و بعد هم عدد 59.کمي به اين اعداد نگاه مي کنم.دوست دارم حاصل را بنويسم و نوشته ام را ادامه بدهم.اما نه.با خودم مي گويم يعني همينقدر ساده؟؟يعني فقط يک عدد دورقمي جواب اين معادله بود؟؟پس تکليف شب هايي که معلوم نبود به صبح مي رسد يا نه و روزهايي که به شب نمي رسيد چه مي شود؟؟ميان هرسال و هر ماه و هر هفته و هرروز اين عدد دورقمي چند ابديت رقم خورده؟؟چه کسي مي تواند بگويد چند سال آرزو در بين اين اعداد خوابيده و حتي مرده؟؟ تلنگر...ادامه مطلب

‌چه زيباست كه خريدار و مشتري انسان خدا باشد، و چه والا و پرعظمت است انساني كه از تمام زشتيها بريده باشد كه خدايش خريدار او باشد و او را به دست زشت‌ترين انسانهاي زمين بكشد و به نزد خويش ببرد.

+فرازي از وصيتنامه شهيد محمود عبادسيچاني

تلنگر...

هر كسي در اين دنيا به طوري امتحان مي‌شود. من در جنگ و تو با صبر امتحان مي‌شوي. هر كس بايد در اين امتحان سعي كند كه خدا از او راضي باشد، و بدان كه ثواب صبر و بردباري كمتر از ثواب «شهادت» نيست و همواره به ياد خدا باش و از روز معاد ياد كن كه روز قيامت روزي بس عظيم است و فقط آنانن وزنه‌ي خيراتشان سنگين است به نعمت بهشت دست خواهند يافت، كه اميدوارم ما هم لياقت و سعادت اين نعمت را داشته باشيم و در بهشت در كنار هم باشيم.

+فرازي از وصيتنامه شهيد رمضان صنايع پرکار

تلنگر...

اهالي اين کشور به دو دسته تقسيم مي شودند

يا از نسل فرزندان جنگ اند

يا يک عده ترسو.

 

تلنگر...